صلاح کار کجا و من خراب کجا
صلاح کار کجا و من خراب کجا | ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا | |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس | کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا | |
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را | سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا | |
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد | چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا | |
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست | کجا رویم بفرما از این جناب کجا | |
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است | کجا همیروی ای دل بدین شتاب کجا | |
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال | خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا | |
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست | قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا |
ادامه اشعار در ادامه مطالب حتما ببینید!
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها | که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها | |
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید | ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها | |
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم | جرس فریاد میدارد که بربندید محملها | |
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید | که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها | |
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل | کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها | |
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر | نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها | |
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ | متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها |
..................................................................................................................................
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را | به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را | |
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت | کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را | |
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب | چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را | |
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است | به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را | |
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم | که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را | |
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم | جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را | |
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند | جوانان سعادتمند پند پیر دانا را | |
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو | که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را | |
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ | که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را |
................................................................................................................................
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را | که سر به کوه و بیابان تو دادهای ما را | |
شکرفروش که عمرش دراز باد چرا | تفقدی نکند طوطی شکرخا را | |
غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل | که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را | |
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر | به بند و دام نگیرند مرغ دانا را | |
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست | سهی قدان سیه چشم ماه سیما را | |
چو با حبیب نشینی و باده پیمایی | به یاد دار محبان بادپیما را | |
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب | که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را | |
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ | سرود زهره به رقص آورد مسیحا را |
................................................................................................................................
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را | دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا | |
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز | باشد که بازبینیم دیدار آشنا را | |
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون | نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا | |
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل | هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا | |
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت | روزی تفقدی کن درویش بینوا را | |
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است | با دوستان مروت با دشمنان مدارا | |
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند | گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را | |
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند | اشهی لنا و احلی من قبله العذارا | |
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی | کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را | |
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد | دلبر که در کف او موم است سنگ خارا | |
آیینه سکندر جام می است بنگر | تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا | |
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند | ساقی بده بشارت رندان پارسا را | |
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود | ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را |
...............................................................................................................................
ساقیا برخیز و درده جام را | خاک بر سر کن غم ایام را | |
ساغر می بر کفم نه تا ز بر | برکشم این دلق ازرق فام را | |
گر چه بدنامیست نزد عاقلان | ما نمیخواهیم ننگ و نام را | |
باده درده چند از این باد غرور | خاک بر سر نفس نافرجام را | |
دود آه سینه نالان من | سوخت این افسردگان خام را | |
محرم راز دل شیدای خود | کس نمیبینم ز خاص و عام را | |
با دلارامی مرا خاطر خوش است | کز دلم یک باره برد آرام را | |
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن | هر که دید آن سرو سیم اندام را | |
صبر کن حافظ به سختی روز و شب | عاقبت روزی بیابی کام را |
من با اجازه تون البته بی اجازه تون همون بار اول که بهتون سر زدم از وبلاگتون خوشم اومد و لینکتون کردم و مرتب بهتون سر می زنم ممنونم که به فکر لینک کردن من افتادین
مرسی